
:. آموختم ... .:
از باران، باریدن را آموختم
از بغض نباریدن را،
از اشک چکیدن را،
از شعر جوشیدن را،
از چشم گریستن را،
از عمر هستن و نیستن را،
و از همه ی شما در تمام عمر با عشق زیستن را،
پس ...
بیایید همه با هم بلند فریاد کشیم و بخوانیم.
تا قله ی بلند عشق پرواز خواهیم کرد.
پس از مدت ها به این مهم رسیدم که وبلاگ اگر شعر تک باشد زیاد جواب نمی دهد.با نظر سنجی ای که درست کردم و خیلی از شما ها نظراتتون رو انتخاب کرده بودیند بر این شده ام که کمی از دلنوشته های خودم اضافه کنم.بدانینند اگر بخواهیند می توانیند.
دوستدار همه شما.
شاید وقتی دیگر چشمانت چشمانم را ای معشوقه دلربا تاب دیدن تواند کند.
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۶ ساعت توسط هیچ کس
|
اهل کاشانم